برای من ک اتفاق ها را می سازم
درونشان زندگی میکنم
ازشان برمیگردم
ناگوار ترین حادثه ی ناخواسته ای
در من هنوز از سفر با گرد و خاک روی شانه ی کتت برمیگردی
کنار شومینه جوراب های خیس از برفت را گرم میکنی
یک شبی می مانی ، چمدانت را باز میکنی
صبح نشده از من میزنی بیرون
تو مسافر ترین بومی این منی