40 - مزرعه ی سوخته ام


صدای پاهات می آید با بهار 

تو صدای گرفته ی یک صبحی 

که پهن شده ای روی میز صبحانه 

یک روز صبحی که بینیش را چسبانده به شیشه ها 

پرنده ای که یک شهر را گرفته زیر بال هاش 

پرنده ای که مادر همه سیم های برق شده ست