52- پشت بغضت ، دریای خزر است


من اشک  های تو را ریخته ام ، همین بعد از ظهر که تمام روزهای رفته مان بود ، همین امروز که یک سال پیر شدی ، جلوی چشم های من  ،  فنجان فال قهوه ات بودم ، که ریخته بر زمین ، شکسته ، لال شده . خواب هایی بوده ام که از آنها پریده ای ، من عمر رفته ی توام ، روزهای ابری ام که چتر نداشته ای ، یک کوچه ام ، یک شرکت خاکستری ، پالتو های سیاه و شیشه های آینه ای ، و زیبایی ندیده ات هستم ، بعد از ظهر های کش آمده ام تا سر کوچه

صبح ام ، صبحانه ام ، مربای گلم ، باور کن صدای خالی ام 

من تمام اشک های توام ، که نریخته ای ، که ندیده ای ، که نداشته ای