68 - don't make me sad

دل تنگی هایم از ساعت ده به ساعت هشت نقل مکان کرده اند . دنیایم دارد کوچک و کوچکتر میشود . وسط دیدارمان بی دلیل گوشه چشم هایم اشک نشسته . توی آینه زنی با موهای خاکستری میبینم که یک روز تمام وقتش را حرام دوختن یک پیش بند کرده و آخر سر چرخ خیاطی ش خراب شده . درونم یک پبر زن است که همه کارهایش ناتمام مانده . که یک شکست خورده ی به تمام معناست .توی خانه سایه اش پاورچین میرفته و از آشپزخانه قرص هاش را می آورده.