برای کافه بی جانم غمگینم ، برای تو که جلوی رفتنم را نگرفتی، برای حرف های صد تا یک غازم ، برای بیشتر خستگی م.
غمگینم برای عشق ، برای من که بی تو در هر کجای این شهر غریبم
برای خانه غمگینم که شب ها بی ما چگونه بخابد ، برای گربه ی حنایی مان که به تنهایی عادت ندارد.
غمگینم و قلبم غمگین است و چشم هایم غمگین است و پاهایم غمگین است و تو که در منی ، منی که تنها یک آغوشم ، لب هایم وقت بوسیدنم ، من که تنها خاطراتم