73- باید برای زمستان دنبال بهانه گشت

میروم توی حمام . موهایم را خیس میکنم . قیچی را دستم میگرم . توی آینه زل میزنم و شروع میکنم به بریدن . فکر میکنم که زندگی درست مثل رانندگیست . نباید فکر کنی که حرکت بعدی چیست . فقط باید توی نقشت حل بشوی . نباید فکر کنی که چه جور عاشقی باشی ، فکر نکنی . ترمز را بگیری و سرعتت را کم کنی.

کمتر خودت را توی مهلکه بیاندازی . کمتر خطر کنی . 

موها میچسبند روی شانه هایم. زن ها کم تر جرات میکنند ببرند . کمتر کوتاه میشوند . نگاه میکنم به خودم و فکر میکنم به خواب دیشبم . فکر میکنم که وقتی بیدار شدم گوشی را برداشتم که برایت بنویسم چرا تنها گذاشتیم . زن ها خواب هایشان واقعی تر اند. میتوانند توی خواب هایشان بمیرند . دلشان بشکند . یا تنهات بگذارند .