۹ . با من از صدای ماهی ها ، از سکوت آب ها بگو



مرا به کودکی ام واگذار کن ، با کاغد های رنگی قایق بسازیم ،بیندازیم توی آب هایی ک ده سال بعدم را می بلعند ،

غرق تنها کلمه ای ست ، کلمه ای برای گوش ماهی های بیشتر ، 

مرا به کودکی ام

مرا به پولک های رنگی

مرا به 10 سالگی ام بسپار ..

بگذار قایق هایی به اندازه ی غرق شدنم بسازم

غرق تنها مهمان نوازی ماهی هاست

مرا به من رها کن

۸ - بهار ، تابستان ، پاییز ، زمستان و دوباره بهار...




یک دانه ای توی عمقِ سرد وجودم ، همینطور بی حرکت ، نشسته. زل زده به یک نقطه ی نا معلوم یک دانه که نمی دانم اگر آب می دادش کسی ، اگر نوری بود ، چه می شد. شاید چناری ، گل سرخی ،علفی...

یک دانه با نگاهی که از پاییز های گذشته مانده ست به دست های کسی

همینطور یخ زده ست زیر سایه ای

یک دانه ی عبوث نشسته ست توی خاک وجود م




۷ -یک طوری بگو من که انگار منم


با یک زبانی بگو نسرین

که کسی نداند

جوری بگو که انگار نمیدانی اسمم را 

طوری صدایم کن که انگار سال ها قبل تر از کشفم است

که هنوز درختم ، زمینم ، بهارم

۶ - من اگر خدا بودم


خورشید را خاموش کن

باد هارا ب ایستان از حرکت

پنجره ها را ببند

کلید ها را بگذار زیر پا دری

و برو

۵ - درخت دلواپس لانه هاست وقتی ک می افتد


دریا همیشه نگران مرغان دریایی ست باور کن ،

سفر امتداد ماندن بود

با من از سفر بگو، سفر آبی ست ، 

با هم به روزهایی برویم که نبودیم

با هم از گذر کردن برویم


از دیر

از دور

به سفر بگرد