چیزی کاشته ای در من، زیر پوستم، توی سبزی تیره ی رگ هام. چیزی که هر صبح دارد با من از خواب بلند می شود، بلند تر از دیروز ... توی آینه خودش را نگاه میکند او هم، لباس قرمزش را می پوشد ، یک چیزی کاشته ای درست بین مهره های گردنم، تیر بکشد عصر ها ... یک چیزی مثل ترکش های یک جنگ داخلی توی تنم مانده ست یک چیزی مانده توی نگاه ها و لحن حرف هام از تو، هوس تانگو میاندازد ب تنم، قدم میزند شب ها با من روی پشت بام، که سیگارم را تند تر از من پک می زند ... چیزی شبیه درد
chizi shabihe zananegi shayad...
میخاستم بدونم چه سیگاری میکشی؟
:|
ما وارثان درد مشترک !
...
ترکش را نمی شود ترکش کرد.بلاخره یه روزی بالا می ایدو زخم سربازی می شود.قربانت هی.
زخم های یک سربازم توی صلح
همیشه چیزی جا میماند در آدم که میماند میماند میماند، بین مهرههای گردن بین لحن واژهها و حالت دستها موقع پک زدن به سیگار، میان ریتم راه رفتن توی پیادهروی ولیعصر
همیشه یک چیزی هست ک از خود آدم نیست اما نمی شود گذاشتش و رفت
چیزی شبیه خاطره.../
...
درد ها.. حرفت را که می زنی من بغض می شوم.
خانوم تو باید خوب بخوانی خطم را
سلام با عرض معذرت من میخواستم بدونم قالب وبلاگتون متعلق به چه سایتی هست
ممنون میشم اگه راهنمایی بفرمایید
همه ی دستهایی که برای کاشتن آمده بودند...
شدیدا دوستش داشتم!!
همه ی تن هایی ک خاکشان حاصلخیز بود