تو اما خیلی چیز ها را از دست داده ای . برایت غمگینم ک نبوده ای . چیزی فراتر از غم هست بنام حسرت . یک روزی ک توی راه بیمارستان قلبم از خون تهی گشته بود و بی کس ترین بودم روی صندلی کنارم حسرت نشسته و بیخیال دست سنگینش را روی ران هایم میفشرد و قسمی از من چسبیده به صندلی برای همیشه روی آن ماند
برایت غمگینم ک روز عروسی ام دست هایم را نگرفته و اشک از گوشه چشمت نلغزیده . برایت بمیرم ک اولین بار پایت را توی خانه سبز و روشنم نگذاشته ای
برایت هزار بار متاسفم ک هیچ نمیدانی از سرگذشت من و قلب کوچکم را در دست نگرفته ای
کنارم روی هیچ مبلی ننشسته ای و هیچ گاه نگفته ای من هستم نگران نباش و نبوده ای و من نگران همه چیز بوده ام به تنهایی
یک چیز هست بنام حسرت بجای تو توی همه خاطرات بعد از تو هست