چه میشد کمی از تو را میداشتم؟ نه آنقدر که متوجه شوی چیزی کم است ، کمی از لبخندت را وقت هایی که کم آورده ام میداشتم پشت پلک هایم ، چشم هایم را میبستم و دنیا قشنگ میشد . کمی از نوازشت را روی زخم هایم ، وقت هایی که از همه رنجیده و خسته همه ی در ها را روی خودم میبستم ، دست های تو را روی تار های سفید مویم میداشتم
کاش فقط چند کلمه ، از آن معمولی هایش برای این روزها نگه داشته بودم ، نه آن ها که تا ته استخوانم نفوذ میکرد، همین معمولی ترین هایش
میدانی ؟ فقط دارم با تو حرف میزنم … این هجم کوچک از فضای جهان مال من است و هیچ کس نمیتواند مجبورم کند نگویم