دلایلم برای زنده ماندن ته کشیده ست، آنقدر احساس در هم شکستگی و بیچارگی بر وجودم چیره شده ست که دیگر جز درد حسی ندارم

انگار کسی دهانم را با تمام قدرت گرفته ست و من دیگر هیچ صدایی ندارم 

دلایلم تمام شده ست 

مرا ببخش

دیگر حتما دانسته ای لباس هایم را چطور تا میکنم ، اول یک تا از طول و بعد آستین ها را به داخل و بعد لوله میکنم و میرود کنار باقی لباس ها توی کشو

حتما میدانی چطور پیاز ها را اول از طول نصف میکنم و بعد نگینی خرد میکنم  ، حتما ملتفت شده ای بعد از شیفت چطور خسته میچپم توی حمام رنج هایم را میشویم و با موهای هنوز نم دار میخزم زیر پتو

میشود از تو بپرسم موهایم را کدام مدل ببندم بیشتر می آید به من ، کدام لباسم هنوز نشسته توی ماشین لباسشویی مانده ست 

راه های هر روزه ام را حفظی و آدم های معدود اطرافم‌را بهتر از من میشناسی

نگاهم میکنی و میدانی کدام سینه ام از یک ماه قبل همینطور موزی و خونسرد دارد تیر میکشد ، و این بی تفاوتی ام را از بَری حتما

میدانی رنگ ناخن هایم را این بار دوست نداشته ام و چقدر زشت کوتاهشان کرده ام 

تو هر روز سرت را از روی بالش من برمیداری و باز شب که میشود از میان همه تاریکی و غم ها راهت را به آغوشم خوب پیدا میکنی، چون سایه ای هر قدم را با من برمیداری و نگاهم میکنی، هنوز توی چشم های تو فقط زیبایم 

کمی کمرنگ تری هر روز ، سایه ی بی جانت دارم دور تر میشود ، حافظه ی لعنتی ام یاری نمیکند فقط هر بار فندک سبزم را برمیداری و زیر سیگار هایم آتش میکنی