نشسته ست رو به رویت . دست هایش را به رویت گشوده و منتظر است از تلاش بیهوده ات دست برداری و به آغوشش پناه ببری . نشسته ست و چشم دوخته به چشم هایت تا خودت بدانی ک راهی جز او نداری . نشسته و با لبخند بی خشمش منتظر است
باید سال ها می گذشت تا بدانی که جز او راهی نیست ...
تنهایی تنها دوست با وفای توست
من محمدم...نوستالوژی باز...هنو واضح نیس؟
خوبی نسرین...دانشگاهت تموم شد؟ زنده ای؟ حال روحت خوبه؟ تو نبا سیه خبری از ما بگیری؟ بی معرفت....
این کامنت رو عمومی نکن...