کنار تو پیدا شدن مشکوک است ، باید فکر کنم از کجا آمدیم . دست هام را تا جایی ک می شود در جیب هایم فرو می برم ، بی جهت یادم می آید وقت دوختنش سفارش کرده ام جیب هاش برایم خیلی مهم است ، هرچه بزرگتر بهتر
کنار
تو تنها ، اینجا ، توی زمستانی ک پرنده ها را از لب دبوار ها پر داده ست ،
وسط خیابانی ک هیچ وقت تا انتهایش نرفتیم . کنار تو سر این کوچه ساعت یک
ربع به هشت با موبایلی ک نیم ساعت است دارد زنگ میخورد و بر نمی دارمش
،منشی تلفنی ام ، صدای زنی ک نگرانم است و نمی دانمش .
کجا گم ت کردم که اینگونه پیدا شدی . کنار تو روی یک میز ، کنار تو زیر لباسها مدفون ، کنار تو سرخورده از همه چیز ، تمام شده توی یک هم آغوشی
زیاد
تر از این مشکوک است ، کجا گم شدیم ک توی یک تاکسی در بست با مشت های گره
شده و تکرار مکرر ببخش پیدا شدیم . کنارت پیدا شدن توی دود و صدای انفجار
، از کجا بر میگردیم که اینچنین مانده ایم ، کدام جنگ بود ک خنده ها روی لب ها بود ، کدام شکست ک هلهله می کردند
این قرار آخریست که نمی گذاریم ، باور کن
خودم روانه ات کردم..
کاش محکم تر میگفتم نه!
با این که باز هم پیش میومد..