۱۲- ۹۰/۱۲/۲۵


کنار تو پیدا شدن مشکوک است ، باید فکر کنم از کجا آمدیم . دست هام را تا جایی ک می شود در جیب هایم فرو می برم ، بی جهت یادم می آید وقت دوختنش سفارش کرده ام جیب هاش برایم خیلی مهم است ، هرچه بزرگتر بهتر

کنار تو تنها ، اینجا ، توی زمستانی ک پرنده ها را از لب دبوار ها پر داده ست ، وسط خیابانی ک هیچ وقت تا انتهایش نرفتیم . کنار تو سر این کوچه ساعت یک ربع به هشت با موبایلی ک نیم ساعت است دارد زنگ میخورد و بر نمی دارمش ،منشی تلفنی ام ، صدای زنی ک نگرانم است و نمی دانمش .

کجا گم ت کردم که اینگونه پیدا شدی . کنار تو روی یک میز ، کنار تو زیر لباسها مدفون ، کنار تو سرخورده از همه چیز ، تمام شده توی یک هم آغوشی

زیاد تر از این مشکوک است ، کجا گم شدیم ک توی یک تاکسی در بست با مشت های گره شده و تکرار مکرر ببخش پیدا شدیم . کنارت پیدا شدن توی دود و صدای انفجار ، از کجا بر میگردیم که اینچنین مانده ایم ، کدام جنگ بود ک خنده ها روی لب ها بود ، کدام شکست ک هلهله می کردند

این قرار آخریست که نمی گذاریم ، باور کن 




نظرات 1 + ارسال نظر
شهلا۷ یکشنبه 5 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 11:08 ب.ظ

خودم روانه ات کردم..
کاش محکم تر میگفتم نه!
با این که باز هم پیش میومد..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد