آمده بودم ببرمت به خواب هام ، جا گذاشتمت بین قفسه ها ی دارو ، توی جیب های روپوش سفیدم ، زیر انگشت های لرزان زنی روی زنگ اخبار ماندی ، گفته بودم چین های لباست را باز کن ، بینداز روی میز کارم ، بینداز روی همه ی پنجره ها ، روی افسانه را ، که قلبش دوبار ایستاده ، روی قلبش
گفته بودم زنگ بزنی ، صدای بوق بیاید 3 تا ، و بعد بگویم بگذار افسانه را خواب کنم ، بهار را ببرم سردخانه ، زنگ می زنم ، باور کن می آیی به خواب هایم
آمدی بودی به خواب هایم و دیازپام ، آمده بودی و لورازپام ، کلونازپام
ک خوابم کنی ... در امتداد این همه راه ک ب تو ختم می شود ...
آهان .. اینُ میگفتم هی یادم نبود کدوم بود ..
تصدقت ; )
آمدنت خوبه کوریون
بیا ک خوب میای
آمده بودم که برویم...برویم...کاش رفته بودیم.
آمده بود ک مرا رها کند از اینهمه تنهایی و خواب ..
تنهاییش را بغل زده بود ، آورده بود ، با هم تنها باشیم
من مطمئنم که آمده بود...
اطمینان امنیتی نداشت
برای همه سال هایی که هنوز، مانده تا افسانه ای ...
هنوز مانده
هومم....
: )
رفت و قرصها به جایش آمدند
قرص ها کوچ کرده اند از جیب هاش
از رگ هاش
از سنگ گرانیت رویش
تو..
او
بلی ما شما را میخوانیم ولی نه با ان خرچنگ قورباغه ها...:))))
بلاخحره درست شد و منهم حسابی خوشحال...گرچه که هرچند وقت یکبار باز هم خرچنگ قورباغه میشود:)))))))
این قالب خود بلاگ اسکای ِ ینی دیگه نمی دونم باید چیکارش کنم مادام
بلخره درست شد قالبت : )
همین ک ببینی منو دلم خوشه
سلام نسرین جانم ! من اینجام :)
دیدمت دختر جان
مرسی ک آدرس گذاشتی برام
و خواب هایی که برایم دیده ای ...
همین ک بترسی از اینکه همان چیزهایی باشی ک در سرشان میگذرد