به گلاره
سیم تلفن درست از زیر پای من رد شده است ، رفته است از بیخ دیوار ، کشیده شده است تا آشپزخانه ، میرود هر سه طبقه را پایین ، توی بن بست مان از دیوار ها بالا رفته ست ، از توی همه ی کوچه هایی ک رفته ای ، از همه ی خیابان های این شهر...
خطوط تلفن ، آه ، چه میدانند صدات از کجای این شهر نمی آید.
ترسیده ام ، از ایستگاه های مترو بی تو ، از پرنده هایی ک از جنوب برگشتند ، از نان های مانده روی میز آشپزخانه، ترسیده ام از خودم بی تو .
مدام دارم توی همین اتاق ، توی آشپزخانه ، راه پله ، توی کوچه ، دارم توی همه خیابان های این شهر زیر خطوط تلفن که از بالای سرم میگذرد ، با تو حرف میزنم از عشق ک پیدایمان نکرد ، با تو از عشق ک قبل از تولد ما رفته بود .
مرگ... رفته ست توی جلد خانه ، زیر ناخن های من ، نترس بانو ، غریبی نکن ...
با هم از مرگ برگشتیم .
هومم..
گلاره چیز عجیبی توی خودش دارد..
مثل یک مسکن ، آرام بخش ، مثل یک شانه ، یک دست ِ آشنا.....
ما برای همیم
چون گور و تنی بی جان
سلام نسرین جون
به دلم نشست وبلاگت . من وبلاگ چندین ساله ام را گذاشته ام کنار و دوباره شروع کرده ام به نوشتن . دارم دنبال دوستهای جدید می گردم ! چقدر این دنیای وبلاگستان بزرگه ...
با افتخار لینک میشی ... منم دوستی دارم که پیام دوستیم را از دور می شنود ... برات آرزوی شادی و سلامتی دارم
گلاره پشت خطوط تلفن گم نمیشه و این خیلی خواستنیه...
من به اندازه یک مجلس ختم دوستانی دارم
پشت همه ی دلتنگی ها...
یک سایه بلند!!
سایه ای از بودن..
وقتی حرفات بی حضور او می دانی در دلش جاری می شود چه زیبایی می رویاند در دل!
اندوه ما فرودگاه مهرآباد است، پرواز 15214 مشهد است، خیابانی است که ما را تا ابتدای سلام ها و خداحافظی ها می رساند، اندوه ما پیاده رو های ولیعصر است، اندوه ما خانه ایست که پنجره های با حفاظ های سیاه دارد، گلدان های شمعدانی و پرده های حریرآبی دارد، اندوه ما گرم است ، اندوه ما صدای هق هق کودکی است که اسباب بازیش را ازاو گرفته اند، قاب های خالی از عکسی است که کسی نبوده که دکمه ی شاتر را فشار دهد، اندوه ما پرنده هایی است که روی شانه هامان لانه کرده اند، اندوه ما روپوش پرستاری است توی بیمارستان های بیماری ما، اندوه ما کافه است، پنجره های باز خانه ی ماست، اندوه ما دریچه ی دنیای جدیدی است .. اندوه ما در خواب ادامه دارد .. در مرگ .
نمی دانی گلاره چقدر قدم زده ام توی این فکر ها
چقدر با تو حرف زده ام
آنقدر نزدیک که ندانم کدام منم
نمی دانی گلاره داشتنت چه آبی ست روی آتش م
خیال کن همه ی خواب هایم تعبیرش شده ست ک گم کرده ای داری
و تو آمده باشی
che dustane khubi. :)
از یک جایی توی غصه
شما یک جایی همدیگر را پیدا کردید که هیچکس نبود...
وقتی کسی را پیدا میکنی ک توی ذهنت بارها تصورشکردی
ک همیشه نبودش را باخودت حمل کرده ای
ک روزها منتظرش نشسته ای
نمی دانی چقدر آشناست
مرگی و حیاتی گذشت بر ما در این دوستی های بعد از عشق
درود بر تو
دوستی های بعد از مرگ
از بغض ها که جا مانده بود پیش من ..
هی زهرا ،
خیال کن غریب مانده باشی
یکی اسمت را صدا بزند