چطور گذاشتم این چنین زخمی بشوی جان نحیف و تهکشیده ام ؟ چطور گذاشتم بروی لبه ی این پرتگاه شوم؟ دلم برات میسوزد و کاری از دستم نمی آید
همه میگویند صبر کن، درد تمام میشود. دوباره سبز میشوی
سبز؟ سیاه چگونه سبز میشود؟
چطور گذاشتم اینگونه رها شده و مغموم ، اینطور خاک گرفته و غمگین و شکست خورده شوی؟ من باعث درهم شکستنت شده ام و شرمنده ام بابت دردی که میکشی
نسرین صبر کن ، سبز نمیشوی ،نه … تمام میشوی جان در هم شکسته ام