یک دانه ای توی عمقِ سرد وجودم ، همینطور بی حرکت ، نشسته. زل زده به یک نقطه ی نا معلوم یک دانه که نمی دانم اگر آب می دادش کسی ، اگر نوری بود ، چه می شد. شاید چناری ، گل سرخی ،علفی...
یک دانه با نگاهی که از پاییز های گذشته مانده ست به دست های کسی
همینطور یخ زده ست زیر سایه ای
یک دانه ی عبوث نشسته ست توی خاک وجود م
درخت رو تو باید پرورش بدی..
چیزی رو که باد بیاره باد هم میبره گل سرخ من
درخت ها تنها ساکنان زمین اند
این همه "ی" نکره را بردار .. ک آشنا تر باشم با کلمه و نگاه و گل سرخ و چنار ..
چشم
برای من مینویسم ک ازخودم سفر کردم
میاد اون آدمی که از اون دانه یه گل سرخ پرورش بده..
میاد گل سرخ من..
از اون دانه خوب مراقبت کن
دانه ها را باد می آورد
اما درخت ها را نمی آورد شهلا
این دانه سبز شدنی نیست ...
این دانه سبز است ،
رستنی نیست