فشار پدر بالاست
و چهارشنبه است
هوا سرد است
و پنج شنبه ست
خانه زیر سایه ی چنار ها
همیشه زمستان است
و جمعه ست
فشار پدر خیلی بالاست
و شنبه ست
ساعت را یک ربع عقب کشیدیم
و هنوز شنبه ست
و پدر هنوز زنده ست
زمستان مانده
و پدر مانده ست
+ عنوان از وبلاگ سلین
مرا به کودکی ام واگذار کن ، با کاغد های رنگی قایق بسازیم ،بیندازیم توی آب هایی ک ده سال بعدم را می بلعند ،
غرق تنها کلمه ای ست ، کلمه ای برای گوش ماهی های بیشتر ،
مرا به کودکی ام
مرا به پولک های رنگی
مرا به 10 سالگی ام بسپار ..
بگذار قایق هایی به اندازه ی غرق شدنم بسازم
غرق تنها مهمان نوازی ماهی هاست
مرا به من رها کن
یک دانه ای توی عمقِ سرد وجودم ، همینطور بی حرکت ، نشسته. زل زده به یک نقطه ی نا معلوم یک دانه که نمی دانم اگر آب می دادش کسی ، اگر نوری بود ، چه می شد. شاید چناری ، گل سرخی ،علفی...
یک دانه با نگاهی که از پاییز های گذشته مانده ست به دست های کسی
همینطور یخ زده ست زیر سایه ای
یک دانه ی عبوث نشسته ست توی خاک وجود م
با یک زبانی بگو نسرین
که کسی نداند
جوری بگو که انگار نمیدانی اسمم را
طوری صدایم کن که انگار سال ها قبل تر از کشفم است
که هنوز درختم ، زمینم ، بهارم
خورشید را خاموش کن
باد هارا ب ایستان از حرکت
پنجره ها را ببند
کلید ها را بگذار زیر پا دری
و برو