نشسته ست رو به رویت . دست هایش را به رویت گشوده و منتظر است از تلاش بیهوده ات دست برداری و به آغوشش پناه ببری . نشسته ست و چشم دوخته به چشم هایت تا خودت بدانی ک راهی جز او نداری . نشسته و با لبخند بی خشمش منتظر است
باید سال ها می گذشت تا بدانی که جز او راهی نیست ...
مثال من مثال خانه ی متروکیست ک برقش را قطع کرده اند . توی سکوت مطلقش یکی توی جیب هاش دنبال کبریت میگردد .
یکی توی سرم هی کبریت میکشد اما فقط جلوی پایش را برای چند ثانیه میبیند . مثال من خانه ایست ک خاطره گرما را هم از یاد برده ست . هیچ کس را نداشته ست پنجره ها را ببندد . شومینه را روشن کند . چای دم کند . بنشیند و از عشق بگوید.
توی دلم ظرف های نشسته بیست سال است توی آشپزخانه ست . دل آشوبه ی ظرف های از شب مانده ام توی ظرفشویی .
اما تو می آیی . برق ها را روشن میکنی . می آیی و میمانی
غم با زمان تیره نمیشود . محو نمیشود . جا می افتد . خودمانی تر میشود . شب ها تا دیر بیدار می ماندت . صبح زود توی سرت صدا میکند . با اسم کوچکت شوخی میکند . دوست هایت را می رنجاند . غم قدیمی ترش بی هوا تر می نشیند روی شانه ات . سنگینت میکند . انگار که هزار سال پیش درختی بوده ام تنها میان بیابان . انگار قرن ها پیش کشتی بوده ام روی آب های سرگردان . با ناخدای نابلد . انگار صد ها سال پیش یک راهبه بوده ام توی صومعه ای که خراب شده روی سرم و خدایی که روی سقف نشسته .
میروم توی حمام . موهایم را خیس میکنم . قیچی را دستم میگرم . توی آینه زل میزنم و شروع میکنم به بریدن . فکر میکنم که زندگی درست مثل رانندگیست . نباید فکر کنی که حرکت بعدی چیست . فقط باید توی نقشت حل بشوی . نباید فکر کنی که چه جور عاشقی باشی ، فکر نکنی . ترمز را بگیری و سرعتت را کم کنی.
کمتر خودت را توی مهلکه بیاندازی . کمتر خطر کنی .
موها میچسبند روی شانه هایم. زن ها کم تر جرات میکنند ببرند . کمتر کوتاه میشوند . نگاه میکنم به خودم و فکر میکنم به خواب دیشبم . فکر میکنم که وقتی بیدار شدم گوشی را برداشتم که برایت بنویسم چرا تنها گذاشتیم . زن ها خواب هایشان واقعی تر اند. میتوانند توی خواب هایشان بمیرند . دلشان بشکند . یا تنهات بگذارند .
گاهی باید کنترل را توی دستت بگیری و درست در لحظه ی خوشی دکمه ی خاموش را بزنی . باید مغزم را هر روز صبح خاموش کنم بچپانم زیر موهای خرمایی م . باید کتاب را توی صفحه ی خوبش بست و چپاند میان باقی کتاب های خوب . باید خوابید و خوابید و خوابید. باید خواب ندید. باید ندانست که چیزی در قلبت در شرف فرو ریختن است .