بغل میخاهم ، سخت مچاله ام . بغل میخاهم مثل پرنده ای ک هنوز نفهمیده مادرش بر نمی گردد. کاش یکی بیاید که نداند درد را . کاش یکی بیاید سرم را بگیرد زیر بالش . بیاید باور نکند که لانه را باد میبرد . خواهرم را میخاهم . من از این همه تنها دو دست میخاهم که سرم را بگیرد صورتم را بپوشاند . که وقتی با دنیا قهرم شد بروم توی خانه اش . آخ دلم دیگر هیچ فصلی ، هیچ شهری، هیچ سفری ، هیچ غصه ای را نمیخاهد و تو را که زیاد تر از من زنده ای. تو را که عزیز دیگری داری . تو را که بیشتری ، تنها تر از نداشتنتم
کسی نیست ، کسی برای پرنده های غمگین نمرده ست، کسی نیست
دستم را از پنج جا بریده ام ، مچ دست چپم مدت هاست درد میکند ، تازگی شانه هایم افتاده تر شده اند و اصلن خیالم نیست که قوز کنم ،دیگر ناله نمیکنم ، آه نمیکشم ، سیگارم را کم کرده ام ، از دوست هایم دور شده ام ،
از دیشب قهر کرده ایم ، شام دیشب خوشمزه بود ، امروز چیپس ماست خورده ام و بعد از ماه ها تتها توی خانه مانده ام
همه چیز عادی ست ، نه گریه میکنم ، نه بغض نفسم را بند آورده ، هیچ چیز عاشقانه نیست ، سرش داد زده ام که فکر همه چیز هست جز من ، دلم نمی آید جواب هاش را به یاد بیاورم
راستش هیچ چیز عاشقانه نیست ، نشسته ام کنار بخاری و دست هایم گرم نمی شود ، دارم به امروزی فکر میکنم که باید پیش تو میگذشت ، دارم به عشق فکر میکم که آن چیزی که فکر میکردیم نبود
دلم میخاهد کسی دست هایم را بگیرد از خانه ببرد بیرون قدم بزنیم ، گوشیم را بگیرد از تو مشتم ، زنگ بزند به تو و بگوید مردن به همین آسانی ست
یک پاییز بوده است که من یقه ی کت خاکستری م را تا جلوی دهانم بسته ام و همه ی باران های این شهر را تنها قدم زدم ،
یک پاییز بوده است که با صدای زن توی هدفونم خوانده م ، باران برده ست مرا تا کافه ها و برگردانده ست خانه ، کتاب هایم خورده اند مرا ، چشم هایم 3 شماره نشست کرده اند ، یک پاییز بوده است ک تنهایی ش را هزار سال عاشقی نمیبرد ،
یک آذری را نشسته ام روی صندلی کنار راننده ، و فقط زل ام به خیابان ها ، و سکوت دهانم را گس کرده ...
یک جایی از زندگی ام نشسته ام لبه ی پنجره ی اتاقم و فکر کرده ام به آن پایین پخش شدن لابه لای برگ های زرد درخت گردو
یک پاییز بوده است ک زمستانی بعدش نیامده
راستی بعد از مرگ چه می شود ؟ می آیی می بینی که نفسم گرم نیست ، چشم هایم نگاه ندارد ، چیزی توی سرم نیست و میگذاریم یک متر زیر زمین؟
می آیی میبینی مثل همیشه خوابیده ام اما سردم شده ، می آیی میبینی قرص هایم کم نشده اند امروز ، میبینی نرفته ام قدم بزنم و دیگر تمام
مرگ چه می تواند باشد؟
بعد مرگم چه می شود تورا ؟
شاید یک روز زنگ بزنم و خانه نباشی
شاید بیایم مثل قدیم آغوشت را باز نکنی
شاید بخواهم بیایم با تو قدم بزنیم لای قبر ها و بروی
اسم دردم نسرین است ، نسرین دهقان ، موهای تیره، 22 ساله ، مرض خطرناکی ست
اسم دردم منم ، که سالهاست یک گوشه کز کرده ست . بی پروا بگویم درد من یک دختر مردنی ست ، رنگ پریده ، بی قواره ، تنها ... به اندازه ی یک قرن تنهاست ، توی لباس های گشاد فراموش شده ، درد من یک صورت رنگ پریده است که هر بار توی آینه نگاه نکرده ست
آخ دردم از من است . یک روزی این اسم را این صورت را این صدا را داده اند به من ، یک روز که زن ها پشت دیوار ها پنهان شده بودند و مرد ها خودشان را سرگرم نشان داده بودند ، هیچ کس نخواسته بود من باشد ، هرکس یک جور شانه خالی کرده بود
دردم زیاد است ، 22 ساله ست ، دردم لباس های مشکی می پوشد، توی خواب ناله میکند
هیچ حرفی برای خودم ندارم ، رفته ام ک دور بشوم ، از کوه ها رفته ام بالا ، توی دور افتاده ترین جزیره ها ... دردم نمی رود