-
74-
پنجشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1393 11:13
جای هیچ نگرانی نیست ، لباس هایت را شسته ام ، نهارت توی یخچال است ، روی برچسب روی در برایت نوشته ام که تولد مادرت امشب است ، گلدان ها را آب داده ام . خانه را جارو زدم و آشغال ها را گذاشته ام بیرون در . جای هیچ نگرانی نیست عزیزترینم . رفته ام که نیایم
-
73- برگرد به قلب من
یکشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1393 20:56
اشک هایم را پاک میکنم، آرایشم را ترمیم میکنم و فکر میکنم که چقدر همه چیز برایم خاکستری ست . زندگی ، کار ، عشق ، مرگ و از این میان تنها یک جفت چشم عسلی پیداست به زنانگی م فکر میکنم که توی مانتوی سیاه گشادم روی چوب رخت آویزانش کردم ، و دست هایت را از گردنم شستم به درخت های خاکستری فکر میکنم که ریشه هایشان زیر زمین در هم...
-
72- مرثیه ای برای یک رویا
پنجشنبه 28 فروردینماه سال 1393 19:15
الامان از لب های تو که بوسه را به غایت دانسته ست. داشتم میرفتم که دست های تو نجاتم داد . که دست هایت تکانم داد از خاب بیحوصله بعد از ظهر توی کوپه ام . و دست های تو تکانم داد از منظره ی رو به رو از زمین تنها ، آسمان تنها . و دست های تو مرا رقصاند میان کوپه آهنی ، ریل های آهنی و نگاه های آهنی با انگشتت روی پشتم نوشی '...
-
71 - با غم انگیز ترین حالت تهران چه کنم؟
چهارشنبه 20 فروردینماه سال 1393 16:31
برای کافه بی جانم غمگینم ، برای تو که جلوی رفتنم را نگرفتی، برای حرف های صد تا یک غازم ، برای بیشتر خستگی م. غمگینم برای عشق ، برای من که بی تو در هر کجای این شهر غریبم برای خانه غمگینم که شب ها بی ما چگونه بخابد ، برای گربه ی حنایی مان که به تنهایی عادت ندارد. غمگینم و قلبم غمگین است و چشم هایم غمگین است و پاهایم...
-
70- عمر دیوانه دیری نپاید
جمعه 15 فروردینماه سال 1393 16:09
غم چون پرنده ای که مرا به جای درختش گرفته باشد ، رویه شاخه هایم نشسته ، لانه اش را ساخته ، جفتش را پیدا کرده، غم روی شاخه های من بچه کرده ست. و خاطرات مشترک من را درخت او کرده غم چون پرنده ای صبح ها میرود و شب ها سنگین تر از همیشه روی شانه ام مینشیند یک درختم که زمستان را نخابیده و فقط نگران پرنده اش بوده .
-
69- صد سال تنهایی
شنبه 9 فروردینماه سال 1393 21:11
کاش کسی از دنیا هنوز نگران من بود . کاش کسی دلش از نوشته هایم میگرفت . کاش کسی نگران سردرد های این دیوانه بود. کاش کسی بفکر این ویرانه بود. کاش چشمی از دور روی سطر های من میچرخید. دارم فکر میکنم به روزهای اخیر که فقط دست و پای بیهوده زدیم . به این فکر میکنم که باید راه های ارتباطی م رو ببندم و حتی شده چند روز تنها...
-
68 - don't make me sad
یکشنبه 3 فروردینماه سال 1393 20:25
دل تنگی هایم از ساعت ده به ساعت هشت نقل مکان کرده اند . دنیایم دارد کوچک و کوچکتر میشود . وسط دیدارمان بی دلیل گوشه چشم هایم اشک نشسته . توی آینه زنی با موهای خاکستری میبینم که یک روز تمام وقتش را حرام دوختن یک پیش بند کرده و آخر سر چرخ خیاطی ش خراب شده . درونم یک پبر زن است که همه کارهایش ناتمام مانده . که یک شکست...
-
67- بیچاره دلم
شنبه 2 فروردینماه سال 1393 22:39
چای میخورم و ساعت ده شب را هضم میکنم . ساعت ده شب تمام دلتنگی آدم از کنترل خارج میشود . ساعت ده شب میتواند دست بگذارد روی گلویت و نگذارد هوا عبور کند به ریه هایت . ساعت ده شب مینشیند کنارت شبکه ها را عوض میکند . ساعت ده شب چایت را سر میکشد ، سیگارت را پک عمیق میزند ، مسیج هایت را تند تند جواب میدهد. ساعت ده شب تمام...
-
66- نوبت عاشقی ست یک چندی
شنبه 24 اسفندماه سال 1392 09:28
نشسته ام که پیدایم کن، خیال کن که کورم و نشسته ام که بیایی از خیابان های شلوغ بگذرانیم ، خیال کن که کرم و نشسته که با دست هایم غصه های عاشقانه بخوانی ، خیال کن که بی زبانم و قرار است به جای من از غم بگویی . نشسته ام پشت شیشه و تمام راه های ارتباطی را بریده ام که بیایی . سال هاست که آمدن از یاد رفته ست
-
65- مردن به همین آسانی ست
دوشنبه 19 اسفندماه سال 1392 17:38
چیزی نیست . فقط آن فندک طلایی ت را روشن کن و گوشه لباسم را بگیران . چیزی نیست ک بعد از خورد کردن قارچ برای نهار قلبم را بشکاف . چیزی نیست بخدا بالشت را بگذار روی صورتم و تا صبح آرام بخاب. طوری نیست لب هایم را ببوس دست هات را دور گردنم بگذار و فشار بده . یا که هر روز کنارم بنشین و نگاهم نکن یا که دیگر معنی اسمم را...
-
64- تنهایی بعد از تو غم انگیز تر شد
دوشنبه 12 اسفندماه سال 1392 16:00
دست های تو سد شدند روی صورتم ، اشک هایم مرا غرق کرد . غم انگیز ترین شوق به آغوش تو بود. به گفتن عاشقانه ای ک وقت شنیدنش نبود. به حادثه ی تو. تنهایی بعد از تو معنای دیگری داشت ، درد توی گفتن این کلمات ماسید درد توی راه بین نگاه های دیگران به این دیوانه خشکید . از تو تا من راهی نبود . ار تو تا من هیچ چیز دیگری نبود. دست...
-
63- او دارد میمیرد
جمعه 25 بهمنماه سال 1392 21:02
وقتی زمین میخورد و کف دست هایش خراش بر میدارد ، وقتی مریض میشود و تمام روز بهانه میگیرد، وقتی بیخود موقع شستن دست هاش زیر گریه میزند، وقتی ک در برابر اینکه برایش آژانس بگیری مقاومت میکند ، و سخت خسته ست ،از درون سخت متلاشی ست ، سخت معنای آرامش را از یاد برده ، او هنوز ناخن هایش را میجود، تازگی ها لکنت گرفته ست، او یک...
-
62- از مرگ برگشتیم بار
پنجشنبه 12 دیماه سال 1392 20:01
دارم ته شالگردنم را کور میکنم و فکر میکنم که بابا هم پشت فرمان به مرگ فکر می کند ؟ که چطور فرمان را بپیچاند که شبیه حادثه باشد ، که چطور حواس پرتی بگیرد ، آیا برادرم هم به قدر من از زندگی سیر است که جلوی اتفاقی را نگیرد ؟ آیا مادرم میداند که به اندازه ی او من هم پیرم ؟ فکر میکنم که مرگ برای آنها چه شکلی ست ؟ کاش میشد...
-
61- جایی هست میان دستان تو که سرزمین من است
سهشنبه 3 دیماه سال 1392 19:02
بغل میخاهم ، سخت مچاله ام . بغل میخاهم مثل پرنده ای ک هنوز نفهمیده مادرش بر نمی گردد. کاش یکی بیاید که نداند درد را . کاش یکی بیاید سرم را بگیرد زیر بالش . بیاید باور نکند که لانه را باد میبرد . خواهرم را میخاهم . من از این همه تنها دو دست میخاهم که سرم را بگیرد صورتم را بپوشاند . که وقتی با دنیا قهرم شد بروم توی خانه...
-
60- آدرس مرا بنویس کف دستانت
جمعه 29 آذرماه سال 1392 13:34
دستم را از پنج جا بریده ام ، مچ دست چپم مدت هاست درد میکند ، تازگی شانه هایم افتاده تر شده اند و اصلن خیالم نیست که قوز کنم ،دیگر ناله نمیکنم ، آه نمیکشم ، سیگارم را کم کرده ام ، از دوست هایم دور شده ام ، از دیشب قهر کرده ایم ، شام دیشب خوشمزه بود ، امروز چیپس ماست خورده ام و بعد از ماه ها تتها توی خانه مانده ام همه...
-
59- تنهایی یک غار است در آدم
چهارشنبه 29 آبانماه سال 1392 22:53
یک پاییز بوده است که من یقه ی کت خاکستری م را تا جلوی دهانم بسته ام و همه ی باران های این شهر را تنها قدم زدم ، یک پاییز بوده ا ست که با صدای زن توی هدفونم خوانده م ، باران برده ست مرا تا کافه ها و برگردانده ست خانه ، کتاب هایم خورده اند مرا ، چشم هایم 3 شماره نشست کرده اند ، یک پاییز بوده است ک تنهایی ش را هزار سال...
-
58-شماره ام را پاک میکنی؟
جمعه 10 آبانماه سال 1392 12:00
راستی بعد از مرگ چه می شود ؟ می آیی می بینی که نفسم گرم نیست ، چشم هایم نگاه ندارد ، چیزی توی سرم نیست و میگذاریم یک متر زیر زمین؟ می آیی میبینی مثل همیشه خوابیده ام اما سردم شده ، می آیی میبینی قرص هایم کم نشده اند امروز ، میبینی نرفته ام قدم بزنم و دیگر تمام مرگ چه می تواند باشد؟ بعد مرگم چه می شود تورا ؟ شاید یک...
-
57 -روزه سکوت
یکشنبه 14 مهرماه سال 1392 22:37
اسم دردم نسرین است ، نسرین دهقان ، موهای تیره، 22 ساله ، مرض خطرناکی ست اسم دردم منم ، که سالهاست یک گوشه کز کرده ست . بی پروا بگویم درد من یک دختر مردنی ست ، رنگ پریده ، بی قواره ، تنها ... به اندازه ی یک قرن تنهاست ، توی لباس های گشاد فراموش شده ، درد من یک صورت رنگ پریده است که هر بار توی آینه نگاه نکرده ست آخ دردم...
-
56- مثل جذام که تنهایی ست
یکشنبه 17 شهریورماه سال 1392 22:52
یکی بیاید ، یکی که حرف حساب داشته باشد ، یکی بیاید با من ِ غریبه یک ساعتی حرف بزند . این زن روزهاست رفته است توی غار تنهایی ش ، کسی نیامده ست دنبالش ، زنی ام که رفته است قهر یک عمر + تنها تر از این هام ک خالی موندن این وبلاگ ، سکوت مطلق تلفن م، ملاقاتی نداشتنم نگرانم کنه . از درون متروکه ام
-
55- چه مانده است در برت؟
سهشنبه 5 شهریورماه سال 1392 21:35
جانم بگوید برایت که این روزها سرم را کرده ام توی یقه ام ، دست هایم را همراه جیب هایم آویزان کرده ام روی چوب لباسی ، جانم برایت بگوید از آن سوی دنیا ، از شرقی ترین نقطه ی ایران ، از شمالی ترین نقطه ی تهران صدایم میکنند ، و تکه هایم می آید کنار هم ، جانم برایت بگوید متلاشی ام ، وقتی که سر نداری سر درد نمی تواند باشد ......
-
54- این پرنده ک پرید آخرین پرنده بود
چهارشنبه 2 مردادماه سال 1392 22:57
تو می دانی کجای جهانیم ما؟ کی می داند خدایی هست یا نه؟ خدای بعد از ظهر ها دلشوره دارد و بی حوصله ست ، خدای صبح ها تکراری ست، عصبی ست، سیگار میکشد یک بند ، و خدای شب ها عاشق پیشه ست . تو میدانی کی هستیم؟ من فقط می دانم چشم هام را که ببندم یادم می رود کی هستیم ، به زور باز نگه داشته ام یک باریکه لای چشم هام را ، دنیا...
-
53- پیاده برویم تا مرگ
جمعه 28 تیرماه سال 1392 00:17
سرباز ها ، موها شانه زده ، تفنگ ها در دست ، پوتین ها برق افتاده ، می روند که بمیرند . قانون، قانون است . بعضی ها می روند تا سر کوچه نان بخرند . بعضی ها می روند گردش با فرزندشان . بعضی هم میروند که بمیرند ... مثلن ازشان که بپرسی شغلت چیست ؟ می گویند مردن ... و تو باید خیلی عادی بدون حرکت اضافه بگویی آهان ، روز بخیر ، و...
-
52- پشت بغضت ، دریای خزر است
چهارشنبه 12 تیرماه سال 1392 22:06
من اشک های تو را ریخته ام ، همین بعد از ظهر که تمام روزهای رفته مان بود ، همین امروز که یک سال پیر شدی ، جلوی چشم های من ، فنجان فال قهوه ات بودم ، که ریخته بر زمین ، شکسته ، لال شده . خواب هایی بوده ام که از آنها پریده ای ، من عمر رفته ی توام ، روزهای ابری ام که چتر نداشته ای ، یک کوچه ام ، یک شرکت خاکستری ، پالتو...
-
51- این جهان را خدایان گریان ساخته اند
سهشنبه 28 خردادماه سال 1392 23:07
گاهی اشک همه ی راه های موجود است ، پرنده می آید از چشم هات ، سقوط میکند ، می افتد روی خاک ، جان می کند . ببین چطور خاک می شویم . ببین کجای این خاک اشک هایت را نشمرده ست . خانه قبرمان شده ست . پنجره ها چیزی از غربتش گم نمی کنند . پنجره ها ... چشم های زمینند . پنجره ها را ببند ، ببین که تنهایی ضرب میگیرد روی میزها ، هیچ...
-
50- با آتش جنگ سیگارت را بگیرانی
دوشنبه 27 خردادماه سال 1392 23:31
در چین سیل آمده ، عراق را آتش زدند ، همه ی هواپیما های مسافر بری سقوط کرده اند ، دنیا خرابه شده ست ، جنگ است ، قارت است ، قهر است پرده ها را بکش ، بنشین ، و از عشق بگو
-
49- من هم چشم هام را می بندم
جمعه 17 خردادماه سال 1392 11:31
حالا سه روز است ک بیدار نشدی شاید هنوز فردا نشده باشد
-
48- بخوان به نام مردی ک برای همه سیگارهاش اسم میگذاشت
سهشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1392 22:40
زمین بوی تو می دهد درخت ها غمگین ترند گندم ها گندم زار ها شانه می شوند زیر خانه ای با سقف شیروانی شاید زیر ریشه های یک توکا زمین نم گرفته ای توی یک مزرعه ی سوخته خوابیدی فکر کن پاییز شده باشد و درخت همه ی برگ هاش را با چنگ و دندان گرفته باشد ک بوی تو را می دهد یک دشت مانده است و صدات ک می پیچد در باد
-
47- سلول هایی خاکستر شده
شنبه 14 اردیبهشتماه سال 1392 14:09
دنیا را پر کرده اند از قبر کیوسک های تلفن اتوبوس های خاک گرفته توی ویترین هایی دسته بندی شده تنهاو تنها تر و تنهایی ک تمام هیکل آدم ها را بلعیده ست
-
46- سراغم را از صندوق های پست بگیر
جمعه 6 اردیبهشتماه سال 1392 21:04
خیابان ها را کوتاه کرده اند و پیاده رو ها را عریض با این فاصله باید کنارت بایستم و پشت تلفن بگویم که دوستت دارم هنوز کنارت بخوابم و نامه بدهم که بپیچ دور تنم با این فاصله باید از کنارت رد شوم و به قاصدک ها بگویم که برمیگردم
-
45- کشتی ام ک خانه ی ماهی ها شده
چهارشنبه 28 فروردینماه سال 1392 21:33
کلید را میگذارم زیر پادری ، نان ها را گذاشته ام توی یخچال ، پرده ها را که کشیده ام ، لباس هایت را تا کرده ام ، نامه چسبانده ام ب آینه ، نوشته هام را برداشته ام ، پیغام گیر صدای کسی را پخش میکند ک نمی شناسم لابد بیایی تو هم خواهی شنید پنجره را که بسته ام و رادیو را خاموش کرده ام ، دارم فکر میکنم چه چیز را جا گذاشته ام...